پیش درآمد

ساخت وبلاگ
کاری باری چیزی بود، کامنت‌های این یک پست باز است و تأیید هم نخواهد شد.

پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : نشست,صمیمانه,مردمی, نویسنده : pishdaramado بازدید : 10 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 20:27

آخه بس که احمقی!

پ.ن: حالا باز بعد از چهار سال می‌آیم و چشمم می‌خورد به این نوشته و فکر می‌کنم که بله، البته اما خب حالا چرا و هیچ خاطرم نمی‌آید که ابلهی بودم که علامت سوال بلد نبود.

+  هفدهم اسفند ۱۳۹۵
پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : نصفه,گردالی,نقطه, نویسنده : pishdaramado بازدید : 8 تاريخ : شنبه 4 شهريور 1396 ساعت: 20:27

قرار نیست هیچ‌وقت با خودمان به صلح برسیم؟

دست‌کم خودمان خودمان را دوست داشته باشیم و این چوب دگنک قضاوت دیگران ساخته را بالای سر خودمان تکان‌تکان نگه نداریم؟‌

چرا دست از سر خودم برنمی‌دارم. چرا نمی‌هلم خودم را.

آرامش کجاست؟

پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pishdaramado بازدید : 18 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 7:25

تمرین کنم که انقدر زود نرنجم.

پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : لطفا,لطفا مزاحم نشوید,لطفا پسرای دهاتی, نویسنده : pishdaramado بازدید : 24 تاريخ : يکشنبه 14 آذر 1395 ساعت: 7:24

تقریبا در آغاز همة کلاس‌ها پرسش داشتیم، شفاهی یا کتبی. کتبی اگر بود که دست من باز بود و میم با خیال راحت حظّ بصر می‌برد، زمان پرسش‌های شفاهی اما، هر بار بحران داشتیم. میم می‌ترسید از پرسش و اضطراب شدید داشت و برای کنترل ترسش، دست راستش را می‌گذاشت روی پای من. دستش از استرس، عرق می‌کرد و پای من خیس می‌شد. می‌دیدم به چشم که هر بار دستش را می‌گذارد روی پایم، ذره ذره آرام می‌شود و خب آرام می‌شد، نمی‌شد چیزی گفت. نمی‌شد گفت هر بار که دست عرق کرده‌ات را روی پای من می‌گذاری، نرم‌نرم همة استرست را می‌ریزی در جان من. از خود درس ترس نداشتم، ترس میم هولناک بود. حالا حکایت ف است. من هم فکر می‌کنم آخر این چه حماقتی است دیگر و خوش و خرم نشسته‌ایم در خانه‌مان و زندگی‌مان را می‌کنیم. من هم فکر می‌کنم، ممکن است خراب‌کردن خیلی از پل‌ها باشد یا دست‌کم سست‌کردنش. من هم از ناشناخته‌ها کم نمی‌ترسم. ولی حالا ف دستش را گذاشته روی پای من که کمتر بلرزد و امروز دیدم لابلای همه شنیدن‌ها و دلداری‌ها، تخم این تشویش عمیق را کاشته در جانم.   دو ماه و نیم پیش از آمدن‌مان نوشته بوده‌ام این را. حالا گمانم اوضاع چرخیده. پیش درآمد...ادامه مطلب
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : این روزها,این روزها که میگذرد جور دیگرم,این روزها که میگذرد, نویسنده : pishdaramado بازدید : 17 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 7:54

واقعیتش این است که این حجم از تنهایی را تصور هم نمی‌توانستم بکنم. این بی‌کسی مطلق را. این دیواری که آجر به آجرش را خودت روی هم گذاشته‌ای و می‌گذاری و در فضای خفه‌‌کننده نگه‌ات داشته است.  نمی‌دانم این تنهایی نفس‌گیر تجربه همه است یا من دارم چیزی خرق‌عادت تجربه می‌کنم اما می‌دانم حتی اگر تجربه جهان‌شمول باشد و همه تنها و بی‌کس و خفه باشند و دل همه هم تنگ باشد و همه هم در مترو اشک بریزند و در خیابان اشک بریزند و در دستشویی خوابگاه اشک بریزند، باز این حس،‌ برای من زیادی فرای توانم است. زیادی دارد تحلیلم می‌برد. می‌شکندتم.  حتی اگر برای همه هم باشد،‌ برای من زیادی زیادی است. نمی‌توانمش. نمی‌خواهمش. پیش درآمد...ادامه مطلب
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : این روزها,این روزها که میگذرد جور دیگرم,این روزها که میگذرد, نویسنده : pishdaramado بازدید : 13 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 7:54

یک بخش ورودی پت‌وپهن و گل‌وگشاد و هرجایی دارد دل من که هر کس -و بسی ناکس- سرش را بیاندازد و بیایید تو، پذیراست. آماده وا دادن است و برده شدن توسط شخص شخیص ورودی.

دو قدم آن‌ورتر همان دل اما لامذهب بی‌مروت چنان صفت و سخت است و چنان حریم‌دار و چنان نچسب که نلرزیده، هیچ‌وقت.

آن بخش ورودی امروز، امشب، به‌خاطر دو جمله، دو خط نیش بازش بسته نمی‌شود.

چقدر زود خر بشوام من! :)

پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pishdaramado بازدید : 16 تاريخ : شنبه 29 آبان 1395 ساعت: 7:54

چه سختش می‌شد نویسنده‌ای اگر موضوع نوشتنش زندگی من بود.

من که من باید بگردم از زیر دست و پای این‌همه روزمرگی کنسل‌کننده‌ی خمیازه‌آور، چیزکی در خور تماشا، حتی همان روزمرگی،‌از سنخ غیرکسالت‌بارش، بکشم بیرون. 

پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pishdaramado بازدید : 22 تاريخ : شنبه 24 مهر 1395 ساعت: 16:52

تلخی‌اش آن قسمت «نمی‌دانم» ماجراست که هربار در پاسخ کسی که می‌پرسد «آخه چی شد» باید بدهی. همان را هم رها کرده‌ام؛ ندانستم و نمی‌دانم و نخواهم دانست چرا و مهم هم نیست دیگر حتی. ولی خب زخم است، درد هم که دیگر نکند، رد تلخی زخمی که خوردی، می‌ماند.

 

پیش درآمد...
ما را در سایت پیش درآمد دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : pishdaramado بازدید : 22 تاريخ : دوشنبه 22 شهريور 1395 ساعت: 19:45